کتاب به منزلۀ خوراکِ آشغال
به نظرم آمد بنویسم که اگر «کتاب» را «خوراک» بدانیم میتوانیم بگوییم که مردم از کتاب تغذیه میکنند. به همین نسبت اگر از محتوای خوب و شستهرفته بهرهمند شوند خوراکِ خوب دارند و اگر محتوایی نامناسب در اختیارشان قرار گیرد میتوان گفت «آشغالخور» میشوند. حال، گاه محتوای کتاب بدردنخور و بیخود است و گاه ارائه آن محتوا.
بحث من در اینجا ترجمه است. بسیار پیش آمده که کتاب اصلی خوب است ولی ترجمه آن اصلا مناسب نیست. این را نگفتم که خودم را به عنوان مترجمی زبردست معرفی کنم ولی به این معنی نیست که توانایی شناخت ترجمه خوب از بد را نداشته باشم.
موضوع ترجمه نامناسب بیشتر در رشتههایی جز ادبیات نمود دارد. در رشته ادبیات گاه ترجمههای متعددی از یک اثر چاپ میشود و حتی اگر تنها یک ترجمه هم وجود داشته باشد مترجم چنان با ظرافت به ترجمه آن میپردازد که شاید همان یک ترجمه کافی باشد.
اما در رشتههایی غیر از ادبیات، موضوع کاملا متفاوت است. به ندرت میتوان از یک اثر بیش از یک ترجمه یافت و این درحالیست که بیشتر ترجمهها از مصادیق «خوراکِ آشغال» بهشمار میروند؛ ترجمههایی نچسب و پُر اشکال که صرفا به دلیل نبودِ ترجمه برخی آثار از جمله آثار کلاسیکِ آن رشته بُرد دارند و تندوتند هم تجدید چاپ میشوند. مترجمان این آثار اغلب از دانشآموختگان همان رشته هستند که زبان خارجی هم بلدند ولی جز واژگانِ ویژۀ آن رشته، مهارت ترجمهای خاصی ندارند و صرفا به درک خود تکیه میکنند و واژگان را شکستهبسته با فارسیِ وارفته خود ترکیب میکنند و به عنوان ترجمه ـ مثلا از یکی از آثار کلاسیک جهان در رشته روابط بینالملل ـ به خوردِ خوانندگان بیچارهای میدهند که دانش زبانِ خارجی چندانی ندارند و ناچارند آن ترجمهها را بخوانند.
من به عنوان کسی که کموبیش دستی بر آتش ترجمه دارم، حالم از این ترجمهها بههم میخورد ولی از همه بدتر اصرار این افراد فرهیخته]![ به ترجمه است.
البته کم نیستند مترجمانی که علاوه بر آشنایی با زبان مبدا به خوبی با زبان فارسی آشنایی دارند ـ چه دانشآموختۀ زبان انگلیسی و چه رشتههای دیگر ـ و گرچه شهیر و ناموَر نیستند، ترجمههایی کمنقص و زیبا به خوانندگان ارائه میدهند و بیگمان در آن رشته ماندگار میشوند. به امید روزی که هرکسی پیش از اینکه دست به ترجمه بزند، به خوراکی که قرار است به خوانندگان ارائه دهد کمی بیندیشد و فارغ از تجدیدچاپهای پیدرپی کتابش که از قِبَلِ معرفی کتاب به دانشجویان است و آن نگونبختان نیز ناگزیر از خرید کتاباند، در خصوص قضاوتی که تاریخ در باره او خواهد کرد، تامل کند.
این دلنوشته را روی کاغذ آوردم تا مرحمی بر دردهایم باشد وگرنه بعید است آن افراد فرهیخته]![ را از ترجمه باز دارد.
سلام غدیرجان. حرف دل مارو زدی البته رو رشته خودت.
به نظرم این قضیه در خیلی از مسائل صدق میکنه.
مثل همین برنامه نویسی. خیلیا هستن از درک برنامه نویسی عاجزن و کارشون فقط کپی زدن یا برنامه نویسی به سبک کودکانه هست ولی خودشون رو برنامه نویس میدونن.
فقط تنها موردی که این وسط من رو خیلی آزار میده اینه که چرا این مدل افراد موفق ترن و کاراشون بیشتر میگیره و فروش بهتری هم دارن.
من احساس میکنم مردم ما هم خیلی علاقه به برنامه مشکل دار و با نقص هستن ویا مثل مبحث پستت، علاقه به خوراک آشغال دارن که این مدل آدم های فرهیخته ریختن !